ساعت 7 صبحه و من سوار تاکسی هستم .خیابون رو مه گرفته .صبح سردیه.
از رادیو داره پخش میشه:
ای ساربان، آهسته ران
کارام جانم میرود
.
.
.
با خودم میگم:مگه چه فرقی میکنه که ساربان آهسته بره یا تند بره
وقتی آرام جانش داره میره دیگه سرعتش مهم نیست
هوای ابری یا مه آلودش مهم نیست
صبح یا شبش دیگه مهم نیست
حق با توئه
اتفاقا آهسته یا تند رفتنش مهمه
چون اگه آروم بره احتمال داره بهش برسی
ولی اگه تند بره و تو هم حال و حوصله نداشته باشیِ عمرا برسی
تشکر از اظهار لطفتون
ارادتمند
مهدی
به نظرم فرق داره. مهم در آهستگی رفتنه. همیشه در آهستگی هستش که اتفاقات و احساسات در حافظه ثبت میشه. وقتی موضوعی برامون مهمه خودبخود سرعتمون کم میشه. نمونه خیلی خوب این احساس رو میشه تو رمان "آهستگی" میلان کوندرا مشاهده کرد.
سبز باشی.
بذار ملت کاری که دلشون می خواد انجام بدن
ریتم کاروان اگر تند میشد آهنگش غیر مجاز می شد
بله کارام جانش همون مجوز هست که از دستش می رود
غروب منم خیلی غروبی شده چون جنگ روز و شبه دیگه
همیشه در میدان جنگ خون رنگ غالب میان رنگهاست
تو اصلا از خودت پرسیدی که ایا ساربان به حرفه
خواننده گوش میده یا نه .
ممنون که میای و نظری می ذاری
واقعا نظر لطف خودت رو می رسونی
باید بگم وقتی شیر کاکائو میاد وسط دسته ی زنجیر زنی اونم تو یه کوچه تاریک و باریک خوب بایدم آشفتگی رخ بده
برای همینه که منم اسمش رو گذاشتم آشفتگی
از تاییدت ممنون
چرا... هنوزم مهمه...
۱- آروم برو؛ که دیرتر دور شه ازم..
۲- آروم برو؛ که اذیت نشه و آب تو دلش تکون نخوره..
۳- آروم برو؛ شاید ژشیمون بشه برگرده...
۴- آروم برو؛ که بتونم بش برسم و برش گردونم..
۵- هوا مه آلوده؛ آروم برو گم نشین..
۶- هوا مه آلوده؛ دلم شور رسیدنشو میزنه..
۷- شب تو راه راهزنا نزنن به کاروان..
؛)
اینجا زخم محرومیت ها عفونت کرده است!
بیا خزنده نباشیم و چرخی بزنیم دور شهر
ای کاش من هم برنجی بودم تا کسی از له شدنم مینوشت.
؛به یاد مجاهد بزرگ، میرزای کوچک؛ در نوشریعتی(وبلاگم)
موفق و سلامت بمانید.
موافقم. سرعت رفتن زیاد مهم نیست
وقتی آرام جانی داره میره، هر ثانیه اش عمریست برای عاشق...
هر چی آرومتر میره، دلداده در اوج بی تابی اش، آرومتره...
این درد، دردی نیست که زبان قادر به گفتنش باشه