اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

اما

ترجمه ی سکوت من / یک لبخند است

کتابفروشی

یه مدته یک چیز جالب توی زندگیم کشف کردم.

اون چیز جالب اینه: به نظر من هر شخصی که کتاب میفروشه یک موجود مقدسه، حتی به نظرم مقدس تر از مقدسه.کتابفروشی یعنی جایی گرم تر از یک آغوش.

اگر چیزی خلاف عادت  هم بخوام از کتابفروشها ببینم می زارم به حساب اینکه اونم مثل کتابهاست.

مثل قصه های خوب و بد کتابها، شخصیت های درست و نادرست کتابها.

حتی بهشون اجازه میدم مثل هیتلر دیکتاتور باشن،یا مثل شکسپیر عاشق.

گاهی هم مثل سینلدرلا یه دوه باشن یا مثل خوزه های صدسال تنهایی مارکز چندین تا.

 

کتابها رو شامل هر چی که باشن دوست دارم ، مثل کتاب فروشها.

 

اگه به همه آدمها به این دید نگاه کنم از هیچ آدمی بدم نخواهد آمد و این جالب تر از همه است.

همه دارای همه خصلت های خوب بد در حد مطلق و نسبی خواهند بود و من به همان شکل دوستشان خواهم داشت.

ممکنه عاشق هیتلرها هم باشم و ....


نظرات 4 + ارسال نظر
محدثه یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ب.ظ http://rayeheyedoost.blogsky.com

من خیلی وقت بود این رو فهمیده بودم که کتابفروشی یه آغوش گرمه !:)
خوش حالم که یه هم حس پیدا کردم !؛)

عباس یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ب.ظ http://konkorebargh.blogsky.com/

سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی رو ایجاد کردی امیدوارم یه سر به من بزنی .روی تبلیغات هم کلیک کن موفق باشید

پرویز دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام

موضوع قشنگی را انتخاب کردید. یاد خیابان انقلاب و کتابفروشیهایش افتادم.


فرشته دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:11 ب.ظ http://fereshtehrezaee.blogfa.com

ادامه بده گلی.ادامه بده.خیلی خوبه عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد